لاگ روزانه
روزنویسهایی از حال و روزِ روزهایم!
-
روایتهایی شخصی برای شروع مهر زیبا
روزانهنویسی ۱. ساعت ۱۲ ظهر است. در دفتر هستم و پای سیستم نشستهام. سیستمی که نفسش باز شده. دیروز بردمش پیش مهندس الفاظی و دستی به سر و گوشش کشید و تیمارش کرد و قطعاتی را عوض کرد و ویندوز را نیز. مدتی بود حال و روز نزاری داشت. ۲. ساعتی درگیر تسکهای ترلو و تیکتهای تازه و سر و سامان دادن به وضعیت کارها بودم. ۳. کمی وقت گذاشتم و ایدههایم برای نوشتن لاگ روزانه را مرتب کردم. چندان موضوع مهمی نیست و نیاز به قالب دقیقی ندارد، ولی یکی از مریضیهای آدمی که درگیر فرم است، این است…
بیشتر بخوانید » -
اول روز پاییز ۱۳۹۹
پاییز، فصل من است. همیشه در سالهای گذشته به پاییز و مهر که میرسیدم، شکوفا میشدم. بهترین ایدهها و پروژهها و کارهایی که در طول عمرم انجام دادهام، در پاییز اتفاق افتاده است. در دوران مدرسه، از اول ابتدایی تا پایان دبیرستان، حس خوبی نسبت به شروع مهر داشتم. حسی که الان به حسی نوستالوژیک تبدیل شده. پاییز، برایم من واقعا پادشاه فصلهاست. امروز پسرها کلاس داشتند. هفتهای یک بار قرار شده بروند مدرسه و دو ساعت با معلم باشند. به صورت شیفتی هم هست و در هر جلسه چند نفر بیشتر نیستند. پسرها صبح با فریده رفتند. ساعت ۱۲…
بیشتر بخوانید » -
آخرین روز تابستان ۱۳۹۹
چند سال است که عادت به نوشتن یادداشت روزانه دارم. این یادداشتها فاصلهی زیادی با بلاگ نویسی به معنای مرسوم آن دارد. وقتی بلاگ مینویسیم، هرچقدر هم که آزاد و یله باشیم، باز قاعده و قانونهایی برای خودمان به عنوان نویسندهی بلاگ تعریف میکنیم. ولی این یادداشتهای روزانه، با یادداشتهای بلاگی کاملا متفاوتاند. این یادداشتها که معمولا حجمی در حدود ۵۰۰ الی ۱۰۰۰ کلمه داشتند (که برخی روزها حتی به ۲ تا ۳ هزار کلمه میرسیدند)، روایتی از حال و روز من بودند. اتفاقاتی که برایم رخ میداد، شرح حال، ماجراهای کاری، نکاتی که در حین روز به ذهنم میرسید…
بیشتر بخوانید »